مریم رجوی کاندیدای سازمان مجاهدین خلق برای مجلس شورای ملی در سال ۱۳۵۸
آخرین مسئولیت مریم رجوی در بخش اجتماعی، آموزش و سازماندهی نیروهای انجمنهای محلات تهران بود. او در تظاهرات مادران (اردیبهشت۶۰) مسئولیت سازماندهی هستهٔ مرکزی این تظاهرات (مادران تهران) را به عهده داشت. در تظاهرات باشکوه ۵۰۰هزار نفری مردم تهران در ۳۰خرداد ۶۰نیز سازماندهی بخش عمده نیروهای محلات تهران با مریم رجوی بود.
(متن زندگینامه مریم رجوی در تاریخ ۱۴اسفند ۵۸در شماره ۲۶نشریه مجاهد منتشر شده است)
فعالیتهای سیاسی مریم رجوی بعد از ۳۰خرداد
نزدیک به دو سال و اندی پس از سقوط نظام سلطنتی، بهار زودگذر آزادی روزهای آخر خود را سپری میکرد. خمینی به سرعت در حال حذف مخالفان خود و یکپارچه کردن نظامش بود. تا ۳۰خرداد۶۰تهاجم چماقداران به همراه تیراندازیهای پاسداران، منجر بهشهادت بیش از ۵۰تن از مجاهدین شده بود و این علاوه بر هزاران مجروح و زندانی در سراسر ایران بود. پس از آن بود که خمینی بنا به فرهنگ دجالگرانه خودش منافقین را بدتر از کفار نامید و گفت: خطر نه آمریکا و نه شوروی و نه هیچکس و هیچ جای دیگر بلکه در همین تهران و بیخ گوش ما است و در پی آن، روز ۲۵آبان، حکم احضار و تعقیب رهبری مجاهدین را از طریق دادستانش صادر کرد.
پس از آن در تاریخ ۷اردیبهشت۱۳۶۰شاهد تظاهرات ۲۰۰هزار نفری مردم تهران علیه سرکوبی مجاهدین بهدعوت مادران مسلمان بودیم. تظاهراتی که به بزرگترین راهپیمایی بعد از انقلاب ضدسلطنتی معروف شد.
خمینی که فضا را این چنین در حال چرخش میدید بلافاصله به صحنه آمد و در روز ۱۰اردیبهشت مجاهدین را به تعیین «تکلیف نهایی» تهدید کرد و گفت:
«اسلحه را زمین بگذارید و از این شیطنتها دست بردارید و به آغوش ملت برگردید» والا «یک روز است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و آن روزی است که به ملت تکلیف شود، تکلیف شرعی الهی به مقابله با اینها و تکلیف آخری، نسبت به اینها تعیین شود».
دو روز بعد مجاهدین هم آخرین اتمامحجت را بهعمل آوردند و در ۱۲اردیبهشت در یک نامه سرگشاده خطاب به خمینی نوشتند: ما حاضریم سلاحهایمان را تحویل بدهیم، اما اجازه بدهید همراه با خانوادههایمان خدمت برسیم و حضوری حرفهای خود را بزنیم. اما خمینی که میدانست اجازه دادن به مجاهدین برای یک راهپیمایی تا جماران همان و جارو شدن رژیمش همان، یک هفته سکوت کرد و بعد از یک هفته با لحنی معنیدار گفت لازم نیست شما بیایید، من خدمت شما میرسم
به این ترتیب دیگر برخورد قهرآمیز که مجاهدین به مدت بیش از دو سال تمام تلاش خود را کرده بودند که از وقوع آن جلوگیری کنند یا لااقل آن را به تأخیر بیندازند، اجتنابناپذیر مینمود.
ساعت ۴بعد ازظهر روز شنبه ۳۰خرداد یک راهپیمایی عظیم که بهطور علنی اعلام نشده بود، در تهران شکل گرفت. جمعیت که طی مدت کوتاهی شمار آن به نیم میلیون نفر رسید از از هر سو به سمت تقاطع مصدق و انقلاب سرازیر شد.
به فاصله کمتر از نیم ساعت حوالی میدان ولیعصر چماقداران به جمعیت حمله کردند. اما سیل خروشان مردم هر لحظه متراکمتر و گستردهتر میشد و دیگر کاری از دست گلههای چماقدار ساخته نبود. و خمینی با فرمان شلیک مستقیم و کشتار مردم آخرین نقابش را از چهرهاش برداشت.
این چنین بود که تظاهرات مسالمتآمیز نیممیلیون نفری مردم تهران به دستور شخص خمینی به خاک و خون کشیده شد و در پی آن، بیسابقهترین موج اعدامها از همان شامگاه ۳۰خرداد آغاز شد؛ و به این ترتیب ۳۰خرداد برای همیشه بر دفتر مسالمت با خمینی خط پایان کشید. از فردای ۳۰خرداد، مقاومت انقلابی برای سرنگونی این رژیم ضدبشری، مشروع و ضروری گردید.
تظاهرات ۳۰خرداد ۱۳۶۰
با آتش گشودن پاسداران بر روی تظاهرات مسالمتآمیز هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران در ۳۰خرداد۱۳۶۰فصل جدیدی از استبداد حاکم شد. نیروهای اپوزیسیون و در رأس آنها مجاهدین خلق، در معرض شدیدترین سرکوب قرار گرفتند. مبارزه که تا این تاریخ بهصورت نیمه مخفی بود، شکل مخفی و زیرزمینی به خود گرفت. مریم رجوی نیز مانند بقیهٔ کادرها و مسئولان مجاهدین به زندگی مخفی روی آورد و در خانههای تیمی مستقر شد.
مریم رجوی هم پایگاه شهید اشرف رجوی در سال ۶۰
خمینی تصمیم گرفته بود، یک تن از مجاهدین را زنده نگذارد. گزمگان تا دندان مسلح، لهله زنان در جستجوی خانههای تیمی به هر سو پوزه میچرخاندند. مریم رجوی در این دوران دشوار و در عینحال حماسی، تا چند روز قبل از شهادت اشرف رجوی با او در یک پایگاه زندگی میکرد. در روز ۱۹بهمن۶۰ بهدنبال شهادت موسی و اشرف، محل استقرار او نیز مورد تهاجم دشمن قرار گرفت و تمامی همرزمانش پس از نبردی قهرمانانه بهشهادت رسیدند مریم رجوی در آن زمان در حال انجام مأموریت دیگری بود و در آن پایگاه حضور نداشت. او در سخنرانی خود به تاریخ ۱۹بهمن۱۳۹۵در این باره میگوید:
«در روز ۱۹بهمن من در پایگاهی در یکی از خیابانهای تهران بودم. در آن موقع، ۲۴ساعته بهوسیله صامت پیامهای بیسیمی مراکز سپاه و کمیته را گوش میکردیم که از تحرکات آنها با خبر بشویم و حملاتشان را خنثی کنیم، ولی از چند ساعت قبل از حمله، سکوت بیسیمی برقرار کرده بودند. معلوم بود که دستاندرکار حملهیی هستند که تمام دستگاهشان پشت آن است.
حمله را از شب قبل، با ایجاد چند حلقه محاصره در اطراف پایگاه موسی و اشرف تدارک دیده بودند و در نیمههای شب حمله رژیم شروع شد.بهفاصله کمی پایگاههای مختلف مطلع شدند که خانه موسی زیر ضربه قرار گرفته است. بلافاصله نقل و انتقالها را شروع کردیم. باید خانهها و پایگاههایی که احتمال میرفت رژیم از آنها سرنخی داشته باشد، تخلیه میشد تا ضربه گسترده نشود.
بههر حال تا حوالی ظهر بخش زیادی از بدنه تشکیلات ما در تهران از شهادت موسی و اشرف با خبر شده بودند، ولی بیرون از ما هنوز کسی اطلاع نداشت. تا اینکه شب رادیو و تلویزیون رژیم خبر را پخش کردند».
بعد از شهادت اشرف، مریم رجوی در شرایط خفقانبار پلیسی ـ نظامی سالهای ۶۰و ۶۱در بخشهای مختلفی از سازمان به وظایف انقلابی خود ادامه داد و در سال ۶۱برای به عهده گرفتن مسئولیتهای جدید به پاریس، مقر شورای ملی مقاومت اعزام گردید.
انقلاب ایدئولوژیک
روز ۱۹اسفند ۱۳۶۳، دفتر سیاسی و کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران، طی اطلاعیهیی تشکیل رهبری نوین سازمان مجاهدین، مسعود و مریم، و انقلاب نوین مردم ایران را اعلام و معرفی نمود. این سرآغاز یک تحول کیفی در اندیشه و مناسبات درونی مجاهدین و ورود زنان مجاهد به سطح رهبری بهمنظور آزاد کردن و استخراج حداکثر پتانسیل برای سرنگونی رژیم آخوندی بود؛ تحولی که با عنوان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین نامیده میشود.
در کتاب اسلام ا زنان و برابـری درباره این تحول آمده است:
«از هنگامی که مبارزه برای سرنگونی رژیم آخوندی شروع شد، زنان پیشتاز ایران در آن وسیعاً حضور یافتند. شرکت فعال آنها در همه عرصههای مبارزه و فداکاری بینظیرشان، هم در پیشروی مقاومت و هم در ارتقاء موقعیت زن ایرانی تأثیر شگرفی بر جای گذاشت. در این دوره دهها هزار زن مجاهد و مبارز(حدود یکسوم از صد و بیست هزار شهید مقاومت مردم ایران) در رویارویی با دیکتاتوری مذهبی جان باختند.آنها بهخصوص در شکنجهگاههای رژیم خمینی،حماسههای بزرگی آفریدند که در تاریخ جنبش ایران بینظیراست.
بعد از شهادت اشرف، که مریم رجوی او را مادر عقیدتی خود و دیگر زنان مجاهد مینامد، سازمان مجاهدین خلق ایران در جمعبندی چهارمین سالگرد مقاومت انقلابی،با این سؤال کلیدی روبهرو شد که «چرا در سازمان مجاهدین خلق ایران (بهعنوان سازمان محوری مقاومت)، سطح مسئولیت زنان سه مدار پایینتر از مردان باقی مانده است؟ یعنی در حالی که زنان بهطور گسترده در تمامی صحنههای مقاومت حضور دارند و همچنین با توجه به اینکه مجاهدین به برابری زن و مرد بهعنوان یک ارزش آرمانی معتقدند و در عمل هم به ظاهر هیچ مانع و محدودیتی برای ارتقای زنان وجود ندارد، پس چرا زنان ما در چنین حدی متوقف شدهاند؟».
مریم رجوی در همین رابطه میگوید:
«این سؤال بسیار قابل توجهی بود و به همین خاطر بحث و بررسی زیادی روی آن شد. در بررسی این مسأله و در پی یافتن راهحلی برای آن به یک راهحل جدید رسیدیم. ما نمیتوانستیم فقط روی یک پا حرکت کنیم. ما نیاز به تحولی داشتیم که این ذهنیتها را بشکند و باور تازهیی را در زنان جاری کند. مسعود، راهحل را از بالا و به صورت شرکت زن در رهبری میدانست و عدهیی با او همعقیده بودند. برخی هم همچنان راهحل را از پایین و در شرکت بیشتر زنان در امور اجرایی میجستند. این مسأله ذهن مرا زیاد مشغول کرده بود. از سالها قبل، شاید از زمانی که مبارزه سیاسی را شروع کردم، به اینکه چگونه راه رهایی زنان گشوده خواهد شد، میاندیشیدم. بهنظر من این موضوع خواه ناخواه به مسأله ذهنی هر زنی تبدیل میشود، هر چند که بهخاطر سنگینی و پیچیدگیاش، دیر یا زود از آن روبگرداند. به هرحال، اکنون مسأله بهصورت یک بحث جمعی در سطح یک جنبش بزرگ مقاومت مطرح شده بود و من ضرورتهای آن را از جهات مختلف احساس میکردم. راهحلی که در برابر ما قرار داشت، در یک کلام، راهگشایی بهصورت جهش کیفی از طریق شرکت زن در رهبری بود. بلافاصله این سؤال مطرح شد که آیا زنی که چنین مسئولیتی را به عهده بگیرد، وجود دارد یا نه؟ وقتی مرا کاندیدای بهعهدهگرفتن این مسئولیت کردند، سنگینی مسئولیت و تصمیمگیری در مورد آن برایم بسیار سخت و طاقتفرسا بود. آنهم سازمانی که چنگ در چنگ با مهیبترین استبداد مذهبی حاکم بود. ولی یک چیز تردیدهایم را از بین میبرد: اینکه بهطور واقعی میدیدم که خارج از ذهن خودم و بهخاطر الزامات جنبش مقاومت، میبایست این قدم برداشته شود. یعنی برای پیش رفتن، باید به این ضرورت پاسخ میدادیم. انگیزش حرکت بر اساس ضرورت خارج از خود فرد، در آن زمان جرقه اندیشه جدیدی را در ذهن من مشتعل کرد. اینکه اگر من از خودم شروع کنم جواب سخت است ولی اگر از واقعیت بیرون و مسئولیتی که هست شروع کنم دیگر باید بهرغم همه سختی آن جواب، مثبت داد. بعدها در طول تجربه رویارویی با اندیشه مبتنی بر تبعیض جنسی و مردسالار بهعنوان ایدئولوژی حاکم در طول تاریخ، به ما ثابت شد که رهایی از اسارت چه برای زنان و چه برای مردان جز با دینامیسم خارج از خود و انگیزشهای نوین انسانی میسر نیست. علاوه براین، در جریان نشستهای چندماهه، حس کرده بودم که رهایی زنان و آزاد شدن انرژیشان و رهایی خودم در گرو پذیرش همین مسئولیت است. در عمل چیزی اتفاق افتاد که هیچکدام از ما نمیتوانستیم آن را حدس بزنیم». «اسلام زنان برابری»
مریم رجوی در کنفرانس بینالمللی روز جهان زن در سال ۱۳۹۱ضمن توضیحی درباره انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین گفت:
انقلاب درونی مجاهدین تحول و انقلاب، شورشی است علیه یک دیکتاتوری قرون وسطایی که بر زنستیزی و صدور تروریسم و بنیادگرایی متکی است.
یک زمان اسپارتاکوس علیه بردهداری، شورش و قیام کرد، یک زمان در همین فرانسه تودههای انقلابی زنجیرهای فئودالیته را درهم شکستند و در این زمانه ما علیه بنیادگرایی اسلامی، بهمثابه بزرگترین تهدید صلح و دموکراسی در جهان امروزبهپاخاستهایم. همان بلیه شومی که معضل ملتهای خاورمیانه و شمال آفریقا و حتی جوامع غربی است و همه جنبههای ستم و سرکوب علیه زنان را در افراطیترین صورت در خود فشرده کرده است.
مریم رجوی در بخش دیگری از همین سخنرانی با اشاره به ایدئولوژی زنستیز خمینی گفت:
در این ایدئولوژی، همچنین زنان، تحت سلطه بودن و اتکا به مردان و درجه دو بودن خود را منطقی و طبیعی میدانند. در نتیجه زن خصلتی جدا از انسانیتش مییابد. خصلت شیئی که با فایده کالاییاش برای دیگران سنجیده میشود. به عبارت دیگر، زن نیز در اسارت همین نگرشی است که به خودش دارد. آنچنان که سیمون دوبوار گفته است: «زنان، زن زاده نمیشوند، بلکه به زن تبدیل میشوند». در حقیقت، رابطه زن و مرد از طبیعت انسانی آنها اکیداً فاصله میگیرد.یعنی نه زن خود را انسانی برابر میبیند، نه مرد زن را انسانی برابر میداند.
(برای آگاهی بیشتر مراجعه کنید به توضیحاتی پیرامون این موضوع از سخنرانی خانم مریم رجوی در مراسم ۸مارس ـ اسفند ۱۳۹۱)
مریم سرچشمه شکوفایی در سازمان مجاهدین خلق ایران
مریم رجوی پاسخ حقیقی به ضرورت مبارزه با ارتجاعی بود که زنستیزی از ویژگیهای ماهیت آن بود. حاکمیت چنین رژیمی بهطور قانونمند زنان را در مقیاسی گسترده به صفوف مقاومت انقلابی و سازمان پیشتاز آن یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران جلب نمود. با مریم این حضور گسترده نقش خود را در بالاترین مدار رهبری مقاومت نیز برعهده گرفت و سازمان مجاهدین و تمامی مقاومت ایران را وارد دوران نوینی از شکوفایی نمود.
مریم رجوی از سال ۱۳۶۴تا ۱۳۶۸در موضع همردیف مسئول اول قرار داشت. تولد ارتش آزادیبخش ملی ایران، مقابله با ماشین جنگی و جنگ خانمانسوز خمینی، تصویب طرح صلح شورای ملی مقاومت، عملیات آفتاب، چلچراغ و سرانجام عملیات فروغ جاویدان، مرهون این دوران از حیات مبارزاتی سازمان مجاهدین است.
No comments:
Post a Comment